
چرا ۶۹ درصد از اختلافات عاطفی شما هرگز حل نخواهند شد؟
به گزارش فرارو، در بسیاری از روابط بلندمدت و حتی در برخی روابط کوتاهمدت زوجها خود را در چرخهای از مشاجرات تکراری مییابند؛ بحثهایی آشنا که گویی هر بار با همان الگو بازمیگردند. دو طرف درباره موضوع دعوا صحبت میکنند، شاید به نتیجهای مشترک هم برسند، احساس آرامش میکنند، اما چند هفته یا چند ماه بعد، درست زمانی که تصور میکنند مشکل پایان یافته، همان اختلاف دوباره با سرعت و پیشبینیپذیری ناامیدکنندهای سر بر میآورد.
بسیاری از زوجها این بازگشت مداوم تعارض را نشانهای از ناسازگاری عمیقتر میدانند. آنان بارها از خود میپرسند: «آیا چیزی را نادیده گرفتهایم؟»، «آیا داریم اشتباه پیش میرویم؟»، یا حتی «چرا نمیتوانیم این موضوع را برای همیشه حل کنیم؟» اما پژوهشهای روانشناختی دیدگاهی متفاوت و تا حدی آرامشبخش ارائه میکنند: حدود ۶۹ درصد از تعارضها در روابط، دائمی یا ماندگار هستند.
این یافته که حاصل چندین دهه پژوهش بلندمدت توسط جان گاتمن و دیگر محققان حوزه روابط است، یکی از پایدارترین و تکرارپذیرترین نتایج در علم رابطهمندی به شمار میرود. گرچه در نگاه نخست ممکن است کمی بدبینانه به نظر برسد، اما در دل خود یک حقیقت مهم را روشن میکند: بخش بزرگی از تعارضهای مکرر تنها یک دلیل بنیادین دارد. فهم همین دلیل میتواند نحوه برخورد ما با رابطه را از اساس تغییر دهد.در ادامه، دو علت اصلیِ گرفتار شدن زوجها در چرخه تعارضهای دائمی بررسی میشود.
ما به ندرت به سراغ ریشه واقعی تعارض میرویم
زوجها معمولاً تصور میکنند که درباره مسئلهای مشخص بحث میکنند: کارهای خانه، مسائل مالی، تصمیمهای مربوط به فرزندپروری، میزان صمیمیت عاطفی، روابط جنسی، وقتشناسی یا تعداد دفعات ملاقات با خانواده همسر. این موضوعات به ظاهر بسیار عملی، مشخص و قابلحلاند. اما تحقیقات متعدد نشان میدهد آنچه در سطح دیده میشود اغلب دلیل واقعی تنش نیست.
یک مطالعه مشاهدهای تازه روی ۱۴۱ زوج که در نشریه Frontiers in Psychology منتشر شده، نشان میدهد واکنشهای عاطفی افراد در هنگام تعارض، نه از خودِ موضوع، بلکه از نیاز رابطهای تهدیدشده ناشی میشود.وقتی افراد احساس میکنند استقلالشان محدود شده یا کنترل میشوند، هیجانات منفیِ دورکنندهای مانند خشم یا کلافگی بروز میدهند. اما زمانی که احساس میکنند ارتباط عاطفیشان مخدوش شده یا حمایت نمیشوند، بیشتر هیجانات منفیِ درگیرکننده مانند ناراحتی، رنجش یا دلخوری ظاهر میشود.یافتههای بالینی نیز همین نکته را تأیید میکنند: ریشه بیشتر تعارضها بسیار عمیقتر از موضوعات سطحی است و به معنایی که افراد به آن موضوعات نسبت میدهند بازمیگردد.
برای مثال:
- اختلاف درباره کارهای خانه ممکن است در واقع به میل فرد برای احساس حمایت، احترام یا تقسیم مسئولیت بازگردد.
بحثهای مکرر درباره پول، اغلب بازتابی از اضطرابهای عمیقتر درباره امنیت، استقلال یا تجربههای کودکی ناشی از کمبود مالی است.
تعارض درباره نحوه گذراندن زمان با یکدیگر معمولاً به نیازهایی مانند صمیمیت، استقلال، فضاهای فردی، هویت یا تنظیم حسی مرتبط میشود.
به بیان دیگر، پیش از آنکه محتوای دعوا آشکار شود، تعارض نیازهای روانی عمیقی را فعال میکند. این نیازها معمولاً از تاریخچه دلبستگی فرد، تجربیات کودکی، خلقوخو و الگوهای پایدار شخصیتی ریشه میگیرند. چون این الگوها در طول بزرگسالی ثابت میمانند، تعارضهای مرتبط با آنها نیز ثابت باقی میمانند.
از این منظر، شاید ناخوشایند باشد اما واقعیت این است که اغلب اوقات شما درباره چیزی که تصور میکنید نمیجنگید؛ بلکه واکنشی است به زیرمتن روانشناختی آن موضوع و نیازی که احساس میکنید تهدید شده است. حقیقت سختپذیر اینجاست: شما نمیتوانید یک «نماد»، یک «تاریخچه» یا یک «ارزش» را برای همیشه حل کنید، اما میتوانید آن را بشناسید، نام ببرید و با وضوح و شفقت بیشتری با آن مواجه شوید.
تعارض دائمی نه پدیدهای تازه است و نه به معنای پایان رابطه
وقتی دو نفر وارد یک رابطه میشوند، دنیای درونیشان با یکدیگر تداخل پیدا میکند. این تداخل به دلیل تفاوتهای طبیعی افراد در حوزههایی مانند: سیستم عصبی، منطق و شیوه پردازش هیجان، سرعت و ریتم رابطهمندی، سبکهای ارتباطی و تعارضی بهطور اجتنابناپذیری باعث اصطکاک میشود.
این تفاوتها همان چیزی است که در نهایت بخش بزرگی از «تعارضهای دائمی» زوجها را شکل میدهد. واقعیت ساده است: فردی که با نظم و پیشبینیپذیری احساس امنیت میکند، یکشبه به فردی کاملاً خودانگیخته تبدیل نمیشود. همانطور که فردی که احساساتش را درونی پردازش میکند، ناگهان به شخصی تبدیل نخواهد شد که همه چیز را فوری و با جزئیات بیان کند.
این موضوع دو پیامد روشن دارد:
- تعارضهای تکرارشونده قابل پیشبینی هستند. معمولاً در چند خوشه ثابت ظاهر میشوند: تفاوتهای شخصیتی، ریتمهای زندگی، نیازهای عاطفی و ارزشهای بنیادی.
تعارضهای مکرر به معنای رابطهای معیوب نیستند. نشانه ضعف مهارت ارتباطی، تنبلی یا ناسازگاری بنیادی هم نیستند. آنها تنها بازتاب تنوع طبیعی انسانها هستند.
مشکل زمانی ایجاد میشود که زوجها در وضعیت انسداد گیر میافتند؛ مفهومی که جان گاتمن برای توصیف چرخه تکراریِ تعارضهای شدید به کار میبرد؛ چرخهای همراه با تدافع، انتقاد، تحقیر و کنارهگیری. یعنی چهار شاخص مهمی که خطر جدایی و طلاق را افزایش میدهند.
انسداد زمانی شکل میگیرد که معنای اصلیِ پنهان در پس تعارض، جایی برای ظاهر شدن پیدا نمیکند. برای نمونه:
- شاید یکی از طرفین درباره وقتشناسی بهشدت حساس باشد، چون دیرکرد دیگران در گذشته برای او یادآور نادیدهگرفتهشدن بوده است.
طرف دیگر ممکن است از گفتوگو درباره بودجه یا مخارج فرار کند، چون پول در جهان درونی او معادل آزادی یا ارزشمندی شخصی یا رهایی از کودکی آشفته است.
برای از بین بردن این انسداد، افراد باید بیاموزند که تعارض را تا رسیدن به معنای زیرین آن دنبال کنند.
زوجهای سالم چگونه این ۶۹ درصد را مدیریت میکنند؟
زوجهایی که این بخش پایدار تعارض را با موفقیت پشت سر میگذارند، آن را «حل» نمیکنند؛ بلکه پنج رویکرد کلیدی را وارد الگوی گفتوگو و زندگی مشترکشان میسازند:
- به خیالِ حل کامل مسئله تکیه نمیکنند. آنها میپذیرند برخی تفاوتها ماندگارند. این پذیرش فضا و آرامش بیشتری ایجاد میکند و اجازه میدهد گفتوگو بدون اضطراب و دفاع شکل بگیرد.
با کنجکاوی به تعارض نزدیک میشوند. کنجکاوی تمرکز را از «ثابت کردن حقانیت» به «فهمیدن معنا» منتقل میکند. پرسشی مانند «کمکم کن بفهمم این موضوع برای تو چه معنایی دارد» بسیار سازندهتر از جمله «هزار بار دربارهاش صحبت کردهایم» خواهد بود.
به احساس لطیف پشت واکنش تند توجه میکنند. بسیاری از تعارضهای قفلشده زمانی باز میشوند که از «انتقاد» فاصله گرفته و به سمت «آسیبپذیری» میروند. همین تغییر لحن است که امکان دسترسی به ترس یا نیاز عمیقتر را فراهم میکند.
بهجای جستوجوی راهحل نهایی، روی همکاری مداوم تمرکز میکنند. زوجهای سالم انرژی خود را صرف گفتوگو و یافتن الگوهای مشترکی میکنند که نیازهای هر دو را در کنار هم قرار دهد؛ حتی اگر این الگوها کوچک و روزمره باشند.
تعارضهای تکراری را نشانه شکست نمیدانند. هر بار بازگشت تعارض فرصتی برای فهم بیشتر دنیای درونی یکدیگر است. این فرایند در بلندمدت باعث شکلگیری همدلی عمیقتر میشود.
در نهایت، پژوهشهای روانشناختی نشان میدهد که بازگشت مداوم برخی تعارضها امری طبیعی و حتی قابل انتظار است. روابط سالم بهجای جستوجوی پایان مطلقِ اختلاف، بر فهم معنا، شناخت نیازهای عمیقتر و ایجاد فضا برای تفاوتهای انسانی تکیه میکنند. پذیرش این واقعیت نهتنها بار رابطه را سبکتر میکند، بلکه راه را برای پیوندی پایدارتر و واقعبینانهتر هموار میسازد.
