
کشور سالهاست در هالهای از ابهام اداره میشود
در طول چند سال اخیر که مشکلات و معضلات عدیده در عرصهها و زمینههای مختلف معطوف و مرتبط با ساختار حکمرانی رخ نمایانده و کشور در حوزههای متنوع سپهر عمومی با ابربحرانهای پربسامدی دست به گریبان شده است، میتوان نشانههای بارزی از نادیده گرفتن آن گفتار ماکیاوللی را در سطوح تصمیمگیری، ملاحظه و مشاهده کرد که در پیامد خود منجر به فقدان اعتمادبهنفس نیز در اضلاع و اجزای حکمرانی شده و در نهایت با انباشت مزمن مسائل حلنشده، مواجه شدهایم و شرایط کشور به وضعیت کنونی رهنمون گشته است.
مرور تصمیمات و عملکردها در برهههای مختلف و مقاطع متفاوت، دستمایه خوبی در این زمینه به ما ارائه میکند. بیش از دو دهه است که مسئله قیمت حاملهای انرژی و بهخصوص بنزین، روی میز مسئولان کشور در دولتهای مختلف بوده و هیچ کارشناس و متخصصی نیست که اذعان و تصریح نداشته باشد که ادامه این وضعیت با مختصاتی چون مصرف بیرویه و قاچاق سوخت و هدررفت منابع و سرمایه ملی و مشکلات پیامدی دیگر، ممکن و میسر نیست.
اما واکنش ساختار حکمرانی برای حلوفصل این معضل اساسی در ادوار مختلف چه بوده است؟ در اوایل دهه ۸۰، مجلس هفتم در یک اقدام پوپولیستی و در راستای جلب رضایت و حُسن نظر مردم نسبت به خود، جلوی اصلاح تدریجی و گامبهگام قیمت بنزین را گرفت. در دولتهای احمدینژاد و روحانی نیز، اصلاح قیمتی یکسویه و ناگهانی و بدون بسترسازی لازم و ترسیم یک نقشهراه جامع و آگاهیبخشی انجام شد و همین عدم توجه به پیوستهای لازم، اصلاح قیمتی را ناکارآمد و بدون اثرگذاری پایدار کرد و در سال۱۳۹۸ آن تبعات هنگفت اجتماعی را رقم زد.
عدم شجاعت و فقدان اعتمادبهنفس در تصمیمگیری بهنگام و سنجیده، شش سال دیگر ماجرا را به درازا کشاند و اکنون پس از حدس و گمانهزنیهای بسیار، دولت چهاردهم طرح تازهای در این زمینه ارائه کرده است که اگرچه به سیاق دولتهای قبلی دفعی و ناگهانی نیست؛ اما به نظر هم نمیرسد، حداقل در کوتاهمدت و میانمدت بتواند این معضل اساسی را در مسیر اداره و رتقوفتق بهینه امور کشور حلوفصل کند و باز هم از همان فقدان شجاعت و اعتمادبهنفس در حلوفصل مسائل کلان مبتلا به کشور رنج میبریم.
در حوزه سیاست خارجی نیز چه بپسندیم و چه نپسندیم، ارتباط وثیق و ارگانیک و فراتر از دیگر نقاط جهان با عرصههای مختلف و متکثر زیست اجتماعی و اقتصادی و شئون متعدد زندگی مردم یافته است؛ از همین موضوع فقدان جسارت در تصمیمگیری و اعتمادبهنفس رنج میبریم و دچار سردرگمی هستیم و یک استراتژی مشخص و جامع در این زمینه نداریم و تکلیف خودمان را نمیدانیم.
اگر قرار است، در مسیر منازعه و مواجهه سخت و نرم با دشمن خارجی گام برداریم، لازمهاش یک استراتژی است و اگر قرار است که مسیر تعامل و کاهش تنش را بپیماییم، میبایست به نحوی دیگر فکر و عمل کنیم و نقشه متفاوتی طراحی کنیم. اگر جسارت و شجاعت در تصمیمگیری برای حلوفصل مسائل کلان و راهبردی در سیاست خارجی را ضمیمه و چاشنی عملکردهای خود قرار دهیم؛ در هر دو وجهه تقابلی یا تعاملی، به طور قطع به یقین، نتایج متفاوتی از وضعیت امروز را شاهد هستیم و میتوانیم به حلوفصل مسائل و این کلاف سردرگم رهنمون شویم.
حتی طرفهای مقابل اعم از دوست و دشمن ما نیز آنگاه تکلیف خودشان را میدانند که در مواجهه با ایران در هر دو سناریوی متفاوت چگونه عمل کنند و چه مساعدت یا مزاحمتی را در دستور کار قرار دهند. نتیجهاش آنکه مثلاً روسیه و چین که ۱۵سال پیش علیه ما در تصویب قطعنامه شورای امنیت رای دادند، اگر پالس محکم و قاطعی از داخل دریافت میکردند، به دیگر نحو عمل میکردند، یا در ماجرای برجام هیچگاه این پروسه طی نمیشد و از همان بدو کار طرف آمریکایی میفهمید قرار بر مشارکت و همکاری است یا ادامه وضعیت تخاصمی و همین است در مورد تروئیکای اروپایی که در برجام ماند اما هیچگاه شریک فعال و مشارکتجو نبود و در نهایت هم به اسنپبک متوسل شد.
اشاره به این نکات، البته نافی غرایز و اهداف یا حُسننیت و بغض و کینه طرفهای خارجی نیست؛ بلکه بیانگر این واقعیت است که ما در طول سالیان متمادی در هالهای از ابهام طی طریق کردهایم و از آن انسجام و قاطعیت لازم در تصمیمگیریهای راهبردی فاصله گرفتهایم و به نحو استخوان لای زخم، کار را پیش بردهایم و مسائل را موقتی رفعورجوع کردهایم و اکنون در چنین وضعیتی قرار داریم.
در مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز، فقدان جسارت و اعتمادبهنفس در تصمیمگیریهای بهنگام و سنجیده در طول سالیان متمادی به انباشت مسائل انجامیده است و حلوفصل موضوعات را مترتب با هزینههای فراوان و اصطکاکهای هزینهساز و نالازم کرده است. نکاتی که میشود در بستری متوازن و تأملی با سطوح مختلف و متکثر جامعه در قالب سازوکارهای درونساختاری و عرفی جامعه حلوفصل کرد؛ با دخالتهای نابجا و فقدان شجاعت در عدم دخالت و واگذاری آن به متن و بطن جامعه، به مسائلی بغرنج و گاه ابربحرانهای سیاسی و اجتماعی تبدیل میکنیم. حال آنکه اگر اعتمادبهنفس لازم را داشته باشیم و هر چیزی را به مثابه تهدید ماهیتی نبینیم، مسائل بسیار سادهتر از این حرفها قابلحل هستند.
مخلص کلام آنکه بخش عمدهای از معضلات و مشکلات امروز گریبانگیر جامعه و ساختار حاکمیتی، برآمده و ملهم و معطوف به فقدان شجاعت و جسارت در تصمیمگیریهای بهنگام و سنجیده در بزنگاههای حساس و کلیدی است. اکنون و تا هر زمان دیگری اگر بازنگری جدی در رویکردهای مجموعه تصمیمگیری و برونداد پروسه تکوینی قوه عاقله حکمرانی، جامه عمل نپوشد؛ نمیتوان تغییر وضعیت و حلوفصل ابرچالشهای مبتلابه جامعه و ساختار حاکمیتی را انتظار داشت.
