
به یاد باران در حسرت بارش
احساس بیسابقهای از باریدن در روح و روانم جاری شد، چندانکه متوجه آمدن دوستم نشدم. در آن لحظات همه وجودم را به باران سپرده و زلال و سبک گویی از دنیا و هیاهویش منعزل شده بودم. از آن زمان با باران انس پیدا کرده هنگام بارش جانم را به ابرها میسپارم و آرزویی عمیق در ضمیرم فوران میکند که در باران با دو پای کودکانه در دشتی سر سبز بدوم، بشنوم رازهای زندگانی، خیس شوم از ترنم، از طبیعت، پاک شوم از تصنع و آلودگی، عبور کنم، از دیوارها، با درختها و کوهها و سبزهها و دریاها نفسی که ممد حیات است فرو برم و چون برآورم مفرح ذات شود.
اما حالا پس از آن همه بارانها و خاطرات خوش باریدن، ماههاست که بارانی نیامده است. همه چشم به آسمان داریم. نکند دیگر باران نیاید؟ اگر باران نیاید میمیریم، مهمتر آنکه درختها و گلها و سبزهها و رودخانهها و دریاچهها و حیوانات بیگناه هم میمیرند! راستی دنیا بدون باران چه ارزشی دارد؟ دنیا بدون باران، زرد و زشت میشود و شاید عصر خشکبندان فرا برسد! دیگر شک نکنیم که آسمان با ما قهر کرده است، حسی عجیب و سترگ ورای همه قواعد علمی در گوش دلمان نجوا میکند که آسمان به ما پشت کرده است، ابرها از ما و رفتارمان دلگیرند و شاید ما را نامحرم پنداشتهاند:
جمله ذرات عالم در نهان/ با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم/ با شما نامحرمان ما خامُشیم
در طول تاریخ، بشر با طبیعت رابطه روحی و روانی و حتی عاطفی داشته است. بیدلیل نیست که در همه ادیان و آیینها و فرق و حتی بسیاری از نظامات فلسفی غیر از ماتریالیسم و نچرالیسم برای طبیعت شخصیت و حتی درک و شعور قائل بودهاند و حالا هم با همه پیشرفتهای علمی در جای جای جهان گویی حتی خداناباوران در عمق وجودشان احساسی به آسمان و زمین داشته و دارند. نه تنها در میان مسلمانان که در همه ادیان الهی و غیرالهی، توحیدی و غیرتوحیدی هنگام انواع حوادث طبیعی ازجمله خشکسالی رو به آسمان میگذارند و با مراسم مختلف برای به مهر آوردن فلک تلاش میکنند.
شاید در عمق وجود انسان چیزی وجود دارد که از علم و منطق عبور و با پشت دیوار هستی ارتباط برقرار میکند. اگرچه اکنون علم هم ثابت کرده که تغییرات اقلیم نتیجه ناهنجاری در برخی رفتارها و رابطههای انسان با طبیعت است ولی علم نمیتواند اثبات کند که میان کلیت اخلاق ما با عکسالعمل طبیعت هیچ ارتباطی وجود ندارد.
یک احساس قویای که از هیچ قاعده فلسفی و علمی پیروی نمیکند در انسان وجود دارد که گویی آسمان و زمین و کوهها و دشتها و دریاها چشم و گوش دارند و ما و اخلاقمان را حس میکنند!
ظاهرا این حس در انسان وجود داشت و بعدها در ادیان مدون شد و این حس اختراع ادیان نبوده است.
بگذریم، اصلا بیایید عوامی کنیم و دل به آسمان بسپاریم، امتحانش ضرر ندارد، دروغ نگوییم، ستم نکنیم، اموال مردم را محترم بشماریم، دزدی نکنیم، بخیل نباشیم، ضعیف نکشیم، مهر بورزیم، نجابت کنیم، دست افتادهای بگیریم، اختلاسگران برای مدتی هم که شده دست نگه دارند، اگر افاقه نکرد و بازهم باران نیامد وضع فعلی را از نو آغاز کنیم و از خشم طبیعت ترسی به دل راه ندهیم.
شاید حالا که هوا بس ناجوانمردانه خشک است قدر آب و باران را بدانیم و لازم باشد که از اسرافهایمان توبه کنیم. آب از وفور انواع میوههای الوان در دهها هزار مغازه در سراسر کشور مهمتر است. کاش دولت به سوی واردات گسترده انواع محصولات کشاورزی حرکت کند و منابع ناچیز آبی را زودتر نجات دهد.
آب و باران نعمت بیبدلیلی هستند که قدرشان را نشناختیم و اگر باز هم نشناسیم ابربحرانی بنیانکن و دهشتناک به سراغمان خواهد آمد. نفرین بر حفرکنندگان و اجازهدهندگان چاههای غیرمجاز.
بگذریم، دوستی تعریف میکرد وقتی باران نمیآمد در روستای ما رسم بود که بزرگترها بچهها را جمع میکردند و با اعتقاد به پاکی دل کودکان آنها را راه میانداختند و آنها با دستمالی در دست در کوچههای ده میچرخیدند و یکصدا فریاد میکردند. . هار هار هارونکی، خدا بزن بارونکی و قسم میخورد که موثر بود! خدایا! بر ما رحم کن و باران را که در لطافتِ طبعش خِلاف نیست از ایران دریغ مدار.
