فرزاد علیزاده کارشناس علوم و مهندسی محیط‌زیست/ فعال حقوق حیوانات
هیولاسازی از سگ‌ها ((پروژه‌ای خزنده در میدان جنگ رسانه‌ای))

در جهان امروز، نبردها تنها در میدان‌های نظامی رخ نمی‌دهند؛ بلکه ذهن و باور مردم به جبهه‌ای تازه برای رویارویی تبدیل شده است. جنگ رسانه‌ای یا به عبارت دقیق‌تر جنگ‌شناختی (Cognitive Warfare)به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین و درعین‌حال پنهان‌ترین اشکال جنگ نرم، هدفی جز تصرف ادراک، تخریب انسجام اجتماعی و ایجاد شکاف‌های روانی و فرهنگی ندارد. در این بستر، حتی یک مسئله زیست‌محیطی یا اجتماعی ساده، مانند موضوع سگ‌های بلاصاحب، می‌تواند به سلاحی در این جنگ پنهان بدل شود.

درهمین راستا، اخیراً حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، در انتقاد به اولویت‌بندی‌های نادرست مسئولان، اظهار داشت که درحالی‌که برخی نهادها مشغول مبارزه با مسئله سگ گردانی بودند، اسرائیل در خاک ایران پهپاد تولید می‌کرد. این سخن به‌روشنی نشان‌دهنده اهمیت تمرکز بر تهدیدات واقعی امنیتی به‌جای پرداختن به مسائل فرعی است که می‌تواند به ایجاد حواس‌پرتی و ضعف در مقابله با تهدیدات اصلی منجر شود.
این موضوع نشان می‌دهد که جنگ‌شناختی چگونه می‌تواند با سوءاستفاده از مسائل اجتماعی و احساسی، جامعه را دوقطبی کرده و به سمت منازعات و سردرگمی هدایت کند؛ موضوعی که نیازمند هوشیاری، تحلیل دقیق و مدیریت علمی برای جلوگیری از آسیب‌های گسترده است.

در سال‌های اخیر، مسئله سگ‌های بلاصاحب در ایران از سطح یک چالش شهری یا زیست‌محیطی فراتر رفته و به بستری برای قطبی‌سازی افکار عمومی تبدیل شده است. روایات نادرستی مانند «سگ‌ها عامل انقراض یوز آسیایی هستند» یا «غذادادن به سگ‌ها باعث انفجار جمعیت آن‌ها می‌شود»، بدون پشتوانه علمی و بعضاً با استناد جعلی به سخنان متخصصان خارجی در رسانه‌ها تکرار شده‌اند.
مطالعات متعدد نشان داده‌اند که اطلاعات غلط، جعلی و هیجانی، شش برابر سریع‌تر از اطلاعات صحیح و علمی در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شوند؛ پدیده‌ای که از منظر جنگ‌شناختی، یک ابزار کارآمد در جهت تحریک احساسات، دوقطبی‌سازی و هدایت افکار عمومی است.

روایت‌سازی جعلی با نام چهره‌های بین‌المللی
یکی از نهادهایی که در شکل‌گیری این گفتمان نقش مهمی ایفا کرد، مؤسسه‌ای به نام «میراث پارسیان» بود. این مؤسسه برای نخستین‌بار ادعا کرد که جرج شالر، بوم‌شناس مشهور آمریکایی، سگ‌های پرسه‌زن را عامل اصلی نابودی یوز آسیایی معرفی کرده است. بااین‌حال، هیچ سند یا گفتار مستند و قابل اتکایی از شالر در این باره وجود ندارد. حتی در پاسخ به ایمیلی که اخیراً از سوی ما برای ایشان ارسال شد، دکتر شالر صراحتاً اعلام کرد که هرگز چنین سخنی نگفته و با این دیدگاه موافق نیست. نسبت‌دادن چنین سخنانی به فردی علمی، آن هم بدون مدرک، نشانه‌ای روشن از یک تحریف عمدی برای هدایت افکار عمومی در مسیری خاص است.

هیولاسازی از سگ‌ها تنها یک اشتباه علمی یا انحراف در روایت نبود؛ بلکه به نظر می‌رسد بخشی از یک پروژه هدفمند جنگ روانی بوده که در آن، از موضوعات زیست‌محیطی برای ایجاد دوقطبی‌های اجتماعی، تحریک افکار عمومی و تضعیف انسجام داخلی استفاده شده است. این پروژه با کمک برخی چهره‌های ظاهراً علمی که گاه فاقد تخصص واقعی در این حوزه بودند، در رسانه‌ها و فضای مجازی گسترش یافت.

موضوع زمانی پیچیده‌تر می‌شود که بررسی سوابق افراد کلیدی این جریان، حقایق نگران‌کننده‌ای را آشکار می‌کند.
یکی از افرادی که به‌غلط و عامدانه به‌عنوان فعال محیط‌زیست معرفی شد، مراد طاهباز بود؛ درحالی‌که نه تحصیلات مرتبطی داشت و نه تخصصی در زمینه محیط‌زیست و حیات‌وحش. طاهباز که دارای تابعیت ایرانی، آمریکایی و بریتانیایی است، در ژانویه ۲۰۱۸ به همراه چند تن دیگر از اعضای مؤسسه «بنیاد میراث حیات‌وحش پارسیان» به اتهام جاسوسی بازداشت و از سوی دادگاه انقلاب تهران به ۱۰ سال حبس محکوم شد. در نهایت، او در ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۳، در قالب توافق مبادله زندانیان بین ایران و آمریکا با میانجی‌گری قطر، از زندان آزاد و به ایالات متحده بازگشت.
سایر اعضای این مجموعه نیز یا با اتهامات مشابه روبه‌رو شدند. همین نکته کافی است تا فرضیه «پروژه نفوذ نرم از طریق پوشش‌های زیست‌محیطی» را با جدیت بیشتری موردبررسی قرار دهیم.


ماجرا تنها به جعل سخنان و اتهام‌زنی ختم نشد؛ بلکه پروژه‌ای هدفمند برای ایجاد دوقطبی در جامعه حول موضوع سگ‌ها به جریان افتاد. در یک سو، حامیان حقوق حیوانات قرار داشتند که حمایت از سگ‌های بلاصاحب را نشانه‌ای از اخلاق‌گرایی و توسعه‌یافتگی می‌دانستند. در سوی دیگر، بخشی از جامعه – به‌ویژه برخی حفاظت‌گرایان – قرار گرفتند که بر پایه نگاه صرفاً اکولوژیک، حذف و کشتار سگ‌ها را برای سلامت عمومی و حیات‌وحش ضروری تلقی می‌کردند. این دوقطبی مصنوعی، نه‌تنها مانع شکل‌گیری یک گفت‌وگوی سازنده و ملی شد، بلکه به تقویت خشونت نمادین، تحقیر متقابل و افزایش بی‌اعتمادی در فضای عمومی انجامید.

در روایت‌سازی‌های این‌چنینی، سگ‌ها به‌گونه‌ای تصویر می‌شوند که گویی تهدیدی بهداشتی، زیستی و حتی فرهنگی برای ایران به شمار می‌روند. نتیجه چنین روایت‌های غیرعلمی، نه حفاظت از محیط‌زیست است و نه کمک به گونه‌های در معرض خطر مانند یوز آسیایی، بلکه تولید خشونت، ترس، و شکاف اجتماعی میان حامیان حیوانات و نهادهای دولتی یا حتی میان اقشار مختلف جامعه است.
اگر امروز برخی شهرها شاهد رفتارهای خشونت‌آمیز نسبت به سگ‌های بی‌پناه‌اند، باید ریشه آن را در همین پروژه‌های رسانه‌ای مغرضانه و آمیخته با دروغ جست‌وجو کرد.

شگفت‌ آن که برخی افراد با عناوینی جعلی یا غیرتخصصی چون “زیست‌شناس”، “استاد دانشگاه” یا “کارشناس حیات‌وحش”، دانسته یا ندانسته در این پروژه شریک شدند و از طریق رسانه‌های رسمی و شبکه‌های اجتماعی، روایات جعلی را اشاعه دادند. جعل عناوین علمی برای توجیه طرح‌های غیرعلمی، غیرشرعی و غیراخلاقی و القای وحشت نه‌تنها، به نفع محیط‌زیست نیست، بلکه عملاً افکار عمومی را از مسائل زیربنایی مانند تخریب زیستگاه، خشکسالی، قاچاق حیات‌وحش و سوءمدیریت دور می‌کند.

در امتداد پروژه هیولاسازی از سگ‌ها، یکی دیگر از روایت‌های پرتکرار و البته بی‌پشتوانه‌ای که از سوی برخی نهادها و چهره‌های ظاهراً علمی ترویج می‌شود، این است که غذادادن به سگ‌های خیابانی باعث افزایش جمعیت آن‌ها می‌شود. این ادعا، در نگاه اول ممکن است منطقی به نظر برسد، اما بررسی دقیق علمی و میدانی آن، حقیقتی کاملاً متفاوت را نشان می‌دهد.

واقعیت علمی چیست؟
افزایش جمعیت یک‌گونه حیوانی، تابع عوامل پیچیده‌ای؛ مانند دسترسی به منابع پایدار غذایی، شرایط زیستگاهی، نرخ زادوولد، مرگ‌ومیر طبیعی، بیماری‌ها، و رقابت درون‌گونه‌ای است. در واقع، مطالعات میدانی در کشورهای مختلف نشان می‌دهد که غذادادن به سگ‌ها، اغلب تأثیری بر جمعیت آن‌ها ندارد، اما می‌تواند رفتار آن‌ها را آرام‌تر، کم تنش تر، و تعامل‌پذیرتر کند؛ موضوعی که از منظر کنترل شهری و ایمنی عمومی حائز اهمیت است.

پس چرا این ادعا تکرار می‌شود؟
در زیر لایه‌های این روایت‌سازی، نه یک دغدغه بهداشتی یا علمی، بلکه یک مهندسی افکار عمومی هدفمند نهفته است:
•نخست، غذادادن به حیوانات خیابانی، یک کنش انسانی، اخلاقی و شهروندی و توصیه بزرگان دینی است؛ کسانی که این کار را انجام می‌دهند، معمولاً دغدغه شفقت، همدلی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی دارند. ضربه‌زدن به این گروه، ضربه به این ارزش‌هاست.
•دوم، با متهم‌سازی این افراد به “افزایش بحران”، زمینه سرکوب فرهنگی و نهادیِ جریان حامی حیوانات فراهم می‌شود.
•سوم، این ادعا مقدمه‌ای می‌شود برای مشروع‌سازی اقدامات افراطی‌تر مثل جمع‌آوری خشن، حذف فیزیکی، یا ممنوع‌سازی غذادادن.

پژوهش‌های مستقل در حوزه جمعیت‌شناسی سگ‌های شهری نشان می‌دهد که مدیریت جمعیت، تنها از طریق عقیم‌سازی گسترده، واکسیناسیون و مدیریت پایدار زیستگاه ممکن است. رویکردهایی که در دنیا امتحان خود را پس داده‌اند. برعکس، تغذیه‌نکردن، آزار، یا کشتار سگ‌ها، نه‌تنها غیراخلاقی و بی‌اثر است، بلکه باعث جابه‌جایی جمعیت، افزایش خشونت و بی‌ثباتی رفتاری می‌شود.
ادعای “غذادادن = افزایش جمعیت سگ‌ها”، تنها یک گزاره نیست؛ یک ابزار جنگ‌شناختی نرم است. هدف، نه مدیریت جمعیت سگ‌ها که شکستن سرمایه عاطفی و اخلاقی شهروندانی است که به‌رغم مشکلات، می‌کوشند انسان بمانند. این پروژه می‌خواهد:
• اخلاق را جرم تلقی کند.
• شفقت را به ناآگاهی ترجمه کند.
• کنش انسانی را تهدید بهداشتی جلوه دهد.

در نهایت، ماجرا نه بر سر سگ‌هاست و نه حتی بر سر غذا. ماجرا بر سر این است که در جامعه‌ای گرفتار تنگناهای اقتصادی، محیط‌زیستی، هنوز کسانی هستند که از لقمه نانشان برای یک موجود زنده بی‌پناه می‌گذارند. این ارزش، خطرناک است برای پروژه‌ای که می‌خواهد ما را به انسان‌هایی بی‌تفاوت، ترس‌خورده و جدا از هم بدل کند.
در ظاهر، بحث بر سر سگ‌های بلاصاحب، یک مسئله فنی و شهری است. اما در لایه‌های زیرین، شاهد استفاده ابزاری از یک موضوع اجتماعی ساده برای اجرای یک جنگ روانی عمیق هستیم. جعل سخن دانشمندان و جوامع علمی، سوءاستفاده از عنوان‌های علمی، و القای خطر سگ‌ها برای امنیت ملی، همه در خدمت همان هدفی است که دشمنان خارجی دنبال می‌کنند: فرسایش وحدت ملی و تخریب سرمایه اجتماعی از درون.

در شرایطی که مسئله سگ‌های شهری به بستری برای دوقطبی‌سازی اجتماعی و روایت‌سازی‌های مشکوک تبدیل شده، راه برون‌رفت از این وضعیت، نه در حذف صداها، بلکه در تقویت گفت‌وگوی مستند و علمی است. از همین رو، نگارنده به‌عنوان کارشناس علوم محیط‌زیست و فعال حقوق حیوانات، از تمامی افرادی که دیدگاه مخالف دارند — به‌ویژه آنان که در رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی یا با عنوان‌های رسمی، ادعاهایی درباره نقش سگ‌ها در بحران‌های زیست‌محیطی مطرح کرده‌اند — دعوت می‌کند در یک مناظره یا گفت‌وگوی علمی، رسمی، و مستند شرکت کنند.
این مناظره می‌تواند در حضور کارشناسان مستقل، اساتید دانشگاه، نمایندگان رسانه‌ها، و با پوشش عمومی برگزار شود تا مردم، خود از نزدیک با داده‌ها، منابع، و روش‌های استدلال هر طرف آشنا شوند.

دکمه بازگشت به بالا