گفتگو با کیارنگ علایی، استادیار دانشگاه، عکاس، فیلم‌ساز و نویسنده:
محیط زندگی حیوانات بی‌پناه با ما مشترک است و ما در دو محیط مجزا زندگی نمی‌کنیم

کیارنگ علایی، استادیار دانشگاه، عکاس، فیلم‌ساز و نویسنده کتاب‌هایی چون «من مزاحم نیستم»، «بوی دهان گنجشک»، «طبیعت زنده چند بانو»، «باد در یک خیابان مستقیم»، «شفا در میان ما نفس می‌کشد» و... است. با او که به‌تازگی کتاب «من مزاحم نیستم» را درباره مخاطرات زندگی حیوانات شهری منتشر کرده و یکی از فعالان در زمینه امداد حیوانات بی‌سرپرست است، به گفتگو نشستیم تا از تجربیات و دیدگاه‌های او آگاه شویم که چکیده گفتگو با او را در زیر می‌خوانید.

انسان امروز به گردن طبیعت طناب انداخته است
ثنا روغنی-رویداد امروز
درباره کتاب «من مزاحم نیستم» که این روزها مورد استقبال مخاطبان قرارگرفته بیشتر توضیح دهید.
کتاب «من مزاحم نیستم» یک کتاب 72 صفحه‌ای در قطع خشتی به‌صورت مصور است و در غالب روایت‌هایی داستانی به سرگذشت چند گربه خیابانی می‌پردازد. این گربه‌ها در طول این داستان‌ها آسیب‌هایی در فضای اجتماعی و زیست‌شان دیده‌اند و سرگذشت متفاوتی داشته‌اند. سپس در ضمیمه‌ای در قسمت انتهایی کتاب، کاراکترهای این داستان‌ها را به‌صورت مستند معرفی کرده‌ام و تصاویر هر شخصیت در همان بخش گنجانده‌شده که داستان‌ها کاملاً بر اساس زندگی واقعی این حیوانات شهری است و همین امر به خواندنی بودن کتاب کمک می‌کند. کتاب درواقع در مرز خیال و واقعیت حرکت می‌کند، یعنی ضمن اینکه روایت داستانی را با خود به همراه دارد و نثر داستان گونه و اندکی خیال‌پردازانه آن برای مخاطب جذاب است؛ ارتباطش را با واقعیت از دست نداده و به‌صورت مستند وضعیت گربه‌های خیابانی و مشکلات آن‌ها را نقل می‌کند.

درجایی گفته بودید نگارش کتاب دو سال به طول انجامید؛ چه شد که نگارش کتاب طولانی شد؟
من تقریباً نوشتن این کتاب را از 2 سال پیش شروع کردم؛ شاید در بین 18، 19 کتابی که تابه‌حال منتشر کردم، سخت‌ترین کتاب من بود. نگارش این کتاب روح من را به‌شدت فرسایش می‌داد. هنگام نگارش کتاب تمام خاطرات امداد برایم زنده می‌شد و اتفاقات تلخی که در مسیر این امداد رخ می‌داد و… این اتفاقات تلخ را من تجربه کرده بودم و یادآوری آن‌ها برایم دشوار بود. احیای دوباره آن اتفاقات و افزودن تخیل و فردیت به آن روایت‌ها، بسیار روح من را فرسوده کرد. پس از دو سال که نگارش کتاب پایان یافت، کتاب به تصویرگر ارجاع داده شد و تصویرسازی‌های خوب مینا احمدی با آن نگاه خلاقانه ایشان به کتاب زینت داد.

می‌خواهم بدانم ضرورت نوشتن چنین کتابی از کجا آمد؟ چرا گربه‌ها؟ چه شد که این کتاب را نوشتید؟
آنچه من دارم در مورد حیوانات شهری می‌بینم و هیچ تفاوتی نمی‌کند گربه یا قمری یا هر حیوان دیگر، مقصود من همه حیوانات شهری است، آنچه هرروز تجربه می‌کنم شبیه همان «من گنگ خواب‌دیده و عالم تمام کر» است که «من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش».
به این دلیل، دنبال راهی بودم که بتوانم تأثیرگذاری حداقلی در فرهنگ عمومی داشته باشم.
من سال‌ها به امداد حیوانات آسیب‌دیده مشغول هستم. به‌صورت کاملاً فردی و با اتکا به حقوق ناچیز معلمیم. بیش از 200 گربه و تعدادی سگ را امداد کردم که بیشتر آن‌ها تجربیات موفقی بوده و این حیوانات با حل مشکلاتشان به آغوش طبیعت بازگشته‌اند، اغلب آن‌ها را نیز در راستای کاهش زادوولد، عقیم‌سازی کرده‌ام که حیوان شانس زندگی‌اش بیشتر و در امنیت بهتری زندگی کند.
اما جدا از این مسئولیت اجتماعی که آن را به‌صورت فردی برای خودم متصور بودم، احساس کردم که درواقع ریشه‌ی این‌همه آسیبی که حیوانات شهری در کشور ما می‌بینند در دو چیز هست! یکی ترس و دیگری عدم شناخت کافی از حیوانات.

اما این ترس از حیوانات ازکجا می‌آید؟
به نظر من بیش از هر چیز از تبلیغات اشتباه رسانه‌ها در مورد حیوانات؛ که مردم را وادار می‌کند تا برخورد غیراصولی با آن‌ها داشته باشند. من این دو دلیل را عوامل اصلی بزرگ‌ترین ناهنجاری اجتماعی در مورد حیوانات یعنی آزار رساندن به آن‌ها می‌بینم و با توجه به اینکه حیوانات از مهم‌ترین زیست‌بوم‌های ما هستند و ما به دلایل متنوع نسبت به آن‌ها مسئول هستیم، احساس کردم که درواقع آموزش لازم در مورد این موضوع وجود ندارد و اگر ابزاری باشد که به‌واسطه‌ی آن‌ها مردم آگاهی‌هایشان در مورد حیوانات افزایش پیدا کند، آن ترس کنار می‌رود و به‌جای آن ترس، توهمات و تخیلات اشتباه در مورد حیوانات، انعطاف و مهر در قلب‌های مردم جای می‌گیرد و به‌نوعی مردم با حیوانات آشتی می‌کنند. به این دلیل من احساس کردم نوشتن این کتاب برای من الان واجب‌تر از ترجمه و کارهای دیگری بوده که در این سال‌ها مشغولش بودم؛ یعنی این موضوع را در اولویت دیدم. کاری که من کردم و هدف من از انتشار این کتاب، تأثیر گذاشتن بر افکار عمومی بوده است. افزایش آگاهی لازم، آموزش مناسب برای مردم و ایجاد ضوابطی برای اینکه ما با حیوانات چگونه باید برخورد کنیم و تأکید بر حفظ حقوق حیوانات و کرامت حیوانات همواره دغدغه بنده بوده و تلاش کردم در این کتاب به آن بپردازم.

طبیعتاً مخاطب این کتاب کودکان و نوجوانان هستند، گروه سنی «د» و «ه» است،به این دلیل که من احساس کردم که ریشه کار در فقدان مطالب آموزشی در مدرسه و فقدان تربیت مناسب در خانواده‌ها نسبت به این موضوع هست و اگر ما از این سن آگاه‌سازی را شروع کنیم، می‌توانیم در آینده حس نوع‌دوستی با حیوانات و مسئولیت‌پذیری در قبال حیوانات را پررنگ‌تر کنیم.

و درنهایت آنچه از دل برآید بر دل نشیند؛ می‌خواهم بگویم که استقبال از کتاب خوب بوده است؟
بله خوشبختانه. این کتاب در 1100 نسخه منتشرشده و با توجه به هدفی که من داشتم تمام عواید حاصل از فروش کتاب صرفاً صرف درمان گربه‌های شهری در شهر مشهد می‌شود. اگرچه آنچه من انجام می‌دهم خیلی فراتر از هزینه‌ای است که از این کتاب برگردد؛ یعنی اگر من ده‌ها عنوان از این کتاب‌ها منتشر کنم بازهم گوشه‌ای از هزینه‌هایی که من در مورد گربه‌های شهری در شهر مشهد دارم انجام می‌دهم و بدهکاری‌های عظیمی که دارم در این حوزه را جبران نمی‌کند؛ اما به‌هرحال این هم بخشی از آن حلقه‌ی آگاهی‌رسانی‌ای بود که مردم بدانند که اگر این کتاب را می‌خرند، همان هزینه اندک هم مجدداً صرف امداد حیوانات شهری آسیب‌دیده می‌شود.
باید بگویم استقبال از کتاب بسیار خوب و فراتر از انتظار من بود. الان که با شما صحبت می‌کنم، شاید چیزی حدود 100 یا 150 جلد از این کتاب باقیمانده باشد و مابقی همه فروش رفته است.
سیستم توزیع کتاب را برخلاف کتاب‌های دیگرم خودم شخصاً انجام دادم و هرگز این کتاب را به توزیع‌کنندگان و موزع های کتاب ندادم. به دلیل اینکه درصد زیادی از درآمد آن بابت توزیع صرف می‌شد و من می‌خواستم در مورد این کتاب صرفاً تمام درآمد صرف امداد شود و در هزینه‌های توزیع و … گم نشود.

چه می‌شود که یک نویسنده و مدرس موفق در دانشگاه در مسیر امداد حیوانات گام برمی‌دارد و می‌شود یک امدادگر حیوانات بی‌پناه شهری؟

من حدود هفت سال است که به امداد حیوانات آسیب‌دیده مشغول هستم. زیاد کنکاش نمی‌کنم که چرا در این عالم پر از خطر، پر از مصائب روحی و عجیب و نامتعارف قدم گذاشتم، چراکه این عشقی هست که خداوند به من داده و ریشه‌یابی کردن و پیدا کردن خاستگاهش تنزل دادن این عشق الهی به چیزهای مادی و زمینی است. می‌دانم این مسیری است که کمتر درک می‌شود و شما در آن تنهای تنها هستید!
اما مثل هر آدم دیگری که رنج می‌کشد و دنبال علت این رنج‌ها هست، من هم به این موضوعات فکر کردم و در دوره‌های مختلف در این هفت سال نظرات مختلفی داشتم؛ اما اینکه واقعاً چرا حیوانات آسیب‌دیده موردتوجه من قرار گرفتند باید بگویم که در امداد چند مسئله هست. مهم‌ترین مسئله این‌که بدانیم و بفهمیم که محیط زندگی حیوانات شهری با ما مشترک است و ما در دو محیط مجزا زندگی نمی‌کنیم. با این تفاسیر چرا آن‌ها را از خود برانیم؟ چرا آن‌ها را از این محیط اخراج کنیم؟ چرا خشونت به خرج می‌دهیم؟ چرا فکر می‌کنیم آن‌ها مزاحمند؟ زباله‌اند؟ چرا فکر می‌کنیم اضافه هستند و با طرد کردن آن‌ها به روش‌های مختلف آن‌ها را از آن محیط دور می‌کنیم؟ آن‌ها کجا بروند؟ محیط زندگی دیگری ندارند، از جای دیگری نیامدند. آن‌ها در همین محیط به دنیا آمدند و لاجرم با ما زندگی می‌کنند.
نکته دوم اینکه در این سال‌ها، از نزدیک می‌بینم که حیوانات شهری ما نه زیست عادلانه‌ای دارند و نه مرگ عادلانه‌ای دارند. به بدترین روش‌ها با محدودیت‌های بسیار زیاد، با نگرانی‌ها و استرس‌های مداوم و با گرسنگی و تشنگی وحشتناک و با انواع خطرات زندگی می‌کنند و اغلبشان‌ هم با یک مرگ بسیار بد، با رنج و درد بسیار از دنیا می‌روند. متأسفانه این رنج توسط انسان ایجاد و تولید می‌شود. آن‌هم در شرایطی که حیوانات شهری مرکز درمانی ندارند، پول‌ندارند، گرم‌خانه‌ای ندارند که شب مراجعه کنند؛ آن‌ها هیچ‌ندارند و نمی‌توانند با ما حرف بزنند و متأسفانه طبیعتِ دست‌خورده توسط انسان هم هیچ زیستگاهی برای امنیتشان در شهر ایجاد نکرده است. به این دلیل احساس من این است که عدالت برای آن‌ها حاکم نیست و من به‌عنوان عضوی از این جامعه موظف هستم که به‌اندازه خودم این عدالت را ایجاد کنم. از سوی دیگر محیطی که در ۱۰ هزار سال پیش برای گربه‌ها فراهم بوده با محیطی که امروز در شهرهای شلوغ وجود دارد به‌هیچ‌عنوان یکسان نیست. هیچ‌چیزی به نام طبیعت باقی نمانده که حیوانات به‌عنوان خانه و زیستگاه امن از آن استفاده کنند.

ما در حال حاضر همواره در یک عالم شبیه‌سازی‌شده از طبیعت زندگی می‌کنیم. همه‌چیز مصنوعی شده است. اندک جای ممکن را ما از این حیوانات گرفته‌ایم یک سؤال اساسی که می‌توانیم از خود بپرسیم این است که طبیعت و زیستگاه این‌ها کجای این شهر هست؟
انسان آن‌قدر بر طبیعت چیره شده و بن‌مایه‌ها، منابع، پوشش گیاهی و بنیادها را با زیاده‌خواهی و دخالت خود تغییر داده که شهرهای امروزی با طبیعت بکر موردنیاز حیوانات فاصله فراوانی دارد. بر همین اساس چیزی برای حیوانات باقی نمانده است. پس به‌طور خلاصه و در جمع‌بندی می‌توانم بگویم من به‌عنوان یک شهروند عادی، پرداختن به مشکلات حیوانات را یک مسئولیت و یک دین بر گردنم میدانم. پس چه با امداد و غذا رسانی، چه با کارهای فرهنگی چون نوشتن کتاب وظیفه‌دارم مردم را آگاه سازم و از رنج حیوانات شهری کم کنم تا به این شیوه اندکی عدالت برای حیوانات شهری‌مان ایجاد کنیم.

تا حدودی پاسخ سؤال بعدی بنده هم داده شد؛ اما به‌طور خلاصه دلایل ضرورت امدادرسانی از نگاه شما کدام است؟
مسئله مهم در مورد حیوانات این است که اگرچه آن‌ها با زبان ما سخن نمی‌گویند اما کاملاً رنج می‌کشند. سیستم عصبی حیوانات تشابه بسیار زیادی با انسان دارد، بسیاری از داروهای حیوانات با انسان‌ها مشترک است. وقتی دردی به گربه وارد می‌شود واکنشش شبیه به واکنش انسان است؛ یعنی بدن آن‌ها تقریباً همان ساختار مشابه با ما را دارد و این‌ها باعث شده آن‌ها را موجوداتی بدانیم که رنج می‌کشند و وقتی موجودی رنج می‌کشد و از احساسات و عواطف برخوردار است ما به‌عنوان یک شهروند و همسایه در کنارش موظف هستیم آن رنج را کم کنیم چراکه توانایی، دانش و امکانات بسیار بیشتری نسبت به او داریم، چه در مورد انسان چه در مورد حیوان این عطوفت و مهر در مورد هر جانداری که خداوند آفریده می‌تواند وجود داشته باشد و اصلاً محدود به‌گونه‌ای خاص نمی‌شود.
یک نکته دیگر هم بسیار قابل‌تأمل است و آن اینکه دین ما هم به‌صراحت به موضوع ارج نهادن به حیوانات و حفظ حقوق آن‌ها اشاره‌کرده است. خداوند در جای‌جای قرآن حق حیوانات را ارج می‌نهد و انسان را در این زمینه مسئول می‌داند و می‌گوید که حرمت حیوانات را نگه‌دارید. در روایت‌های داستانی قرآن کریم هم شاهد ارج‌گذاری عظیم به حیوانات هستیم که نشان می‌دهد انسان در مقابل آن‌ها مسئول است.

نکته بعدی اینکه هیچ‌گونه پشتیانی رسانه‌ای و اجتماعی در مورد حیوانی که آسیب‌دیده و بیمار شده و نیازمند درمان است، وجود ندارد. حتی متأسفانه بخش اعظمی از دامپزشکان و کلینیک‌ها و بیمارستان‌های حیوانات هم در این زمینه با فردی که حامی حیوان بیمار شده و در حال مداوای او است همکاری لازم را ندارند و با دریافت هزینه‌های سرسام‌آور، هزینه‌تراشی و عدم همکاری، جلوی پای حامی حیوان بیمار و رنج‌دیده سنگ‌اندازی می‌کنند. البته شماری از دامپزشکان دلسوز هم در این زمینه فعالیت می‌کنند که جا دارد از آن‌ها تشکر کنم، اما حرف بنده کلی است و امداد به‌نوعی مسئولیت همگانی است زیرا توسعه‌ی زندگی صنعتی و شهری و سبک زندگی انسان معاصر به حیوانات صدمه زده و قلمرو آن‌ها را مشکل روبرو کرده پس وظیفه ماست که به حیوان آسیب‌دیده کمک کنیم، پناه بدیم و با این کار رنج آن‌ها را کاهش دهیم.

بااین‌همه نیاز، چرا آثار مألوف در زمینه حیوانات در کشورمان تا این حد کم و ناچیز است؟
درست است؛ در کشور ما هم آثار مألوف درباره حیوان شهری و هم فقدان انجمن‌های حمایت از حیوانات به‌شدت احساس می‌شود؛ اما در اغلب کشورهای اروپایی بیش از سه هزار انجمن در هر کشور وجود دارد که این‌ها با کمک و حمایت دولت فعالیت می‌کنند. دلیل اینکه در ایران در مورد حیوانات شهری کمتر نوشته‌شده به نظر من چند مسئله است. اولینش عدم احساس نیاز به پرداختن به این موضوع در سنین پایه است، فقدان دروس و داستان‌های آموزشی در کتب دبستان‌ها برای پرداختن به اهمیت حیوانات شهری و مهرورزی به آن‌ها، مهرورزی چیزی که به‌طور صریح در قرآن کریم بارها به آن اشاره‌شده اما کاملاً نادیده گرفته‌شده است.
دلیل دیگر نگاه تزیینی به حیوانات است. ما حیوانات را در همه‌جا به شکل تزیینی می‌بینیم. روی تمام کالاها، روی وسایل خانه، روی لباس‌ها، روی تابلوهای تزیینی باقیمت‌های بسیار بالا، روی جلد کتاب‌ها فقط صرفاً به‌صورت گرافیک و یک وسیله تزیینی. از طرف دیگر نگاه شی‌ء گونه به حیوانات وجود دارد و باید یادمان باشد که اگر جامعه‌ای به حیوانات به‌صورت شی‌ء انگاری نگاه کند این شی‌ء انگاری درنهایت منجر به این می‌شود که ارزش‌های ذاتی آن‌ها کاملاً فراموش شود. حیوانات دارایی نیستند و نباید خریدوفروش شوند یا به‌عنوان دارایی تلقی شوند.
مسئله بعدی افراطی‌گری است. در مورد تقبیح وجود و حضور حیوانات شهری در کنار ما متأسفانه نگاه‌های افراطی فراوانی وجود دارد که این هم متأسفانه پروپاگاندای رسانه‌ای است و وجود افرادی که از سر عقده‌گشایی شروع به سیاه نمایی درباره‌ی حیوانات شهری می‌کنند.
مسئله بعدی نگاه سلیقه‌ای در برخورد با حیوانات است. مسئله حیوانات شهری مسئله پیچیده‌ای است که نباید نگاه سلیقه‌ای در سازمان‌ها در موردش وجود داشته باشد. باید نگاه علمی را جایگزین این نگاه سلیقه‌ای کنیم و هم‌زمان از تجربه موفق کشورهای توسعه‌یافته در این زمینه درس بگیریم.
نگاه علمی به حیوانات، انعطاف و پذیرش حیوانات، قائل شدن حق برای حضور آن‌ها بر روی زمین و اندکی فداکاری باعث می‌شود وضعیت حیوانات ازآنچه در حال حاضر هست بسیار بهتر شود.

و اما آنچه دل حامیان حیوانات را به درد می‌آورد قضاوت‌های نابجا و برچسب‌هایی است که به آن‌ها زده می‌شود. در این زمینه چه نظری دارید؟
چند عامل در شکل‌گیری قضاوت مردم وجود دارد.
عامل اول اتفاقاً صداقت مردم است؛ یعنی مردمی که این‌قدر بی‌رحمانه در مورد ما قضاوت می‌کنند، آدم‌های بسیار صادق و معصومی هستند که چون درست و کافی در مورد حیوانات ندارند و ذهنشان توسط رسانه و آدم‌های سمی آلوده‌شده، دست به قضاوت اشتباه می‌زنند. آن‌ها هراس دارند. فکر می‌کنند که حیوانات همواره در حال تسری دادن بیماری به انسان هستند. فکر می‌کنند که حیوانات همیشه در حال حمله به انسان‌ها هستند. فکر می‌کنند که حیوانات همیشه در حال آسیب رساندن به طبیعت هستند. گمان می‌کنند که حیوانات اصلاً حقوقی ندارند. این‌ها همه ریشه‌اش در رسانه است. متأسفانه رسانه در ایران ضد حیوانات است و هرگز برای حیوانات کار درستی انجام نداده است. افرادی هم که در رسانه‌ها به‌صورت کارشناس حضور می‌یابند اغلب آدم‌هایی هستند که نگاه بسیار مسمومی به حیوانات دارند، آن‌ها حامیان را مسخره و تحقیر می‌کنند و به‌طورکلی زورشان فقط به حامیان می‌رسد، جلوی این‌همه ساخت‌وساز و تخریب طبیعت نمی‌ایستند و فقط غذا رسانی را مخل چرخه طبیعت می‌دانند، درحالی‌که آن طبیعت سال‌هاست توسط انسان به بردگی کشیده شده، موجودات افسارشان به دست طبیعت نیست، بلکه این مسیر طبیعی دست‌خورده شده و انسان همه‌چیز طبیعت را به تسخیر خودش درآورده و افسار از گردن خود کشیده و طناب بر گردن طبیعت انداخته!
البته دلایل دیگری هم وجود دارد. شماری از حامیان رفتارهای مناسب اجتماعی نداشتند و کار را بیش‌ازحد خراب کردند. شماری از حامی نماها واقعاً بر دید مردم اثر منفی گذاشته‌اند. حامی نما دائم طلبکار است. من هرگز این نوع نگاه به حمایت از حیوانات را قبول ندارم که حامی مدام در حال ناسزا گفتن به این‌وآن باشد و یا غذا رسانی اشتباه انجام دهد یعنی غذای نامناسب و بی‌کیفیت را در مکان نامناسب در اختیار حیوانات قرار دهد و پس از آن‌هم پسماند را جمع‌آوری نکند که به‌جز زشت کردن چهره شهر و آسیب به حیوان هیچ نتیجه‌ای ندارد.
من معتقدم که حامی راستین خودش به‌مثابه ارتش یک‌نفره کار می‌کند، منتظر حمایت و توجه از بیرون نیست، برای آزادی حیوانات و برای حفظ جان آن‌ها از همه‌چیزش می‌گذرد، غذا رسانی اصولی انجام می‌دهد؛ یعنی به‌عنوان‌مثال گوشت خام به حیوان نمی‌دهد، زیرا گوشت خام ناقل انواع بیماری برای حیوانات است. به محیط شهری احترام می‌گذارد، به آدم‌هایی که ممکن است مخالف ایده‌اش باشند احترام می‌گذارد و با آن‌ها درگیری پیدا نمی‌کند. غذای مناسب تهیه می‌کند که شامل غذای تر پخته‌شده و غذای خشک باکیفیت است و همان‌طور که گفتم جمع‌آوری پسماند را هم جدی می‌گیرد. از سوی دیگر حامی واقعی موضوع واکسیناسیون و عقیم‌سازی را هم دنبال می‌کند تا در جهت رفاه حیوانات گام بردارد.
من این چرخه را برای حامیان ضروری می‌دانم. به‌طور خلاصه حامی کسی است که به جمعیت محدودی از حیوانات شهری غذا رسانی اصولی می‌کند، بهداشت محیط را به هم نمی‌ریزد و با انسان‌ها ضدیت ندارد، به حقوق حیوانات احترام می‌گذارد و مهم‌تر از همه حیواناتی که تحت حمایت او هستند، واکسینه و عقیم‌سازی می‌شوند.

بخش دیگری از قضاوت تلخ مردم مبتنی بر این است که امداد، به هم زدن چرخه طبیعت است و اگرچه این جمله، جمله زیبایی است و در این سال‌ها به‌عنوان برچسب و ترندی عمومی همه جای جامعه دیده‌شده، اما درواقع این دیدگاهی محدود است که پافشاری بر آن از سمت عده‌ای از کارشناسان و رسانه‌ها در ایران، فقط و فقط دو موضوع را برای من آشکار می‌سازد: اول چشم‌پوشی این کارشناسان بر مسائل مادر؛ یعنی چیزهایی که خود، عامل این لجام‌گسیختگی است، آن‌ها مسائل اصلی را رها کرده‌اند و مدام این حلقه کوچک را نقد می‌کنند.

دلیل چیست؟ دلیلش روشن است، اول این‌که نمی‌خواهند دامن‌شان تر شود، دوم این‌که زورشان به مافیای زمین‌خواری، تخریب طبیعت، خرید تراکم نمی‌رسد یا عده‌ای معدود از آن‌ها خود، ذینفع این مسائل و ساخت‌وسازهای انبوه هستند و در آن مشارکت دارند، شما حقیقتاً بروید و جلوی دامداری‌های صنعتی، تخریب جنگل، فرسایش خاک، بیابان‌زایی، دامپروی و مرغداری و تولید بی‌رویه و بی‌حساب کتاب اتومبیل بایستید. چرا جلوی این‌ها را نمی‌گیرید و غذا رسانی به گربه‌ها را دخالت در چرخه قلمداد می‌کنید؟ از طرف دیگر رسانه‌ها این تفکر را بسط می‌دهند که حیوانات شهری موجودات مضری هستند؛ بیماری‌ها را منتقل می‌کنند، دردسرآفرینی می‌کنند و … بنابراین امداد و غذا رسانی تقبیح می‌شود.
از سوی دیگر ادعای دیگری مطرح می‌کنند مبنی بر اینکه غذارسآن‌ها و حامیان حیوانات مجرم هستند و اگر در کشورهای توسعه‌یافته زندگی می‌کردند، به‌عنوان مجرم شناخته می‌شدند و …
در این نگاه رسالت و مسئولیت اجتماعی انسان در برابر حیوانات شهری و اینکه آن‌ها هم حق‌دارند از کوچه و خیابان استفاده کنند، نادیده گرفته می‌شود و هسته اصلی این اخبار و واقعیت نیز بیان نمی‌شود.

بد نیست بدانیم که در کشورهای توسعه‌یافته چه خبر است؟
در هلند سالانه 50 هزار گربه آسیب‌دیده شهری توسط دولت جمع‌آوری می‌شود اما معدوم نمی‌شود و به پناهگاه منتقل می‌شوند. پناهگاه به دنبال صاحبان آن‌ها می‌گردد تا درصورتی‌که رهاسازی شده باشند مشکل حل شود. اگر صاحب حیوان پیدا نشد، پیدا کردن سرپرست جدید در دستور کار قرار می‌گیرد و به‌این‌ترتیب تلاش می‌کنند سرنوشت حیوان را تغییر دهند. در سایر کشورهای توسعه‌یافته هم رویه همین‌گونه است. در همان هلند خط تلفن اختصاصی مخصوص حیوانات خیابانی وجود دارد تا مردم گزارش دهند که حیوان خیابانی به پناه نیاز دارد. در سال 1986 شبکه ملی بازرسی به نام nis تأسیس کردند که هدف آن تضمین رفاه حیوانات بوده است تا بازرسان این شبکه جلوی سوءاستفاده از حیوانات و آزار آن‌ها گرفته شود. در کشورهای توسعه‌یافته دولت به یاری انجمن‌های حمایت از حیوانات و حامیان غذا رسانی مسئولانه در مکان مناسب و زمان مناسب و متناسب با شرایط حیوانات انجام می‌دهد. آن‌ها را واکسینه، عقیم‌سازی و پلاک گذاری می‌کند، حال در چنین شرایطی دولت می‌گوید افراد به‌صورت خودجوش و بدون رعایت پروتکل‌ها غذا رسانی را انجام ندهند و فردی که بدون رعایت قوانین و بدون رعایت پروتکل‌ها غذا رسانی کند مجرم شناخته می‌شود، نه اینکه دولت بگوید نه ما غذا رسانی می‌کنیم و نه شما. پس می‌بینید که چطور ماجرا به گونه دیگری به گوش مردم ما می‌رسد و افکار عمومی را علیه غذا رسانی می‌شورانند.

به نظرتان تا چه حد تصویب قانون حمایت از حیوانات ضروری است و چرا ما هنوز قانونی در حمایت از حیوانات نداریم؟
قطعاً ضروری است. عدم وجود قانون حمایت از حیوانات و قانون برخورد با حیوان آزارها باعث می‌شود حیوان آزارها با آسودگی خاطر در کشورمان فعالیت کنند و فرهنگ‌سازی در این زمینه اتفاق نیفتد.
اگر قانون حمایت از حقوق حیوانات در کشور تصویب شود رفتار نامناسب با حیوانات تغییر می‌کند و درد و رنج حیوانات کاسته می‌شود و این ناهنجاری عظیم اجتماعی حل می‌شود چون حیوان آزار در بسیاری از مواقع به انسان آزار تبدیل می‌شود و به خانواده خود و سایر افراد جامعه هم آسیب می‌رساند.
تصویب این قانون هم حالت پیشگیرانه دارد و هم مشکلات فعلی را حل می‌کند تا آینده روشن‌تری برای زندگی حیوانات متصور شویم.

اما چرا این قانون را نداریم؟
نبود این قانون یک مسئولیت اجتماعی کلان را از دوش مردم برمی‌دارد و هرکس به‌صورت سلیقه‌ای با حیوانات رفتار می‌کند. نبود این قانون قساوت قلبی آدم‌های بد دل را توجیه می‌کند، موجب ایجاد بی‌تفاوتی نسبت به حیوانات می‌شود و باعث می‌شود با موضوع پیچیده ازدیاد گربه‌ها و سگ‌های بی‌سرپرست درست تصمیم‌گیری نشود، درحالی‌که در کشورهای توسعه‌یافته همین قوانین توانسته حتی مسئله سگ‌های بی‌سرپرست را حل کند. در اغلب کشورها حتی برای استفاده از حیوانات در پروسه آزمایشگاهی هم قانون وجود دارد، قانون Animal Act مصوب سال 1976 در انگلستان که کاملاً اجرایی شده است، اما در ایران ساده‌ترین قوانین هم در این زمینه اجرایی نمی‌شود.

در مورد هندلینگ (کار با حیوانات) هم دستورالعمل وجود دارد در مورد یوتانایز هم قوانین وجود دارد و تشخیص و مهارت دامپزشک به همراه روش‌های بدون درد و بدون اضطراب را سرلوحه کار قرار داده، با نگاهی به این قوانین متوجه می‌شویم چقدر در این زمینه عقب هستیم و اخلاق و قانون نادیده گرفته‌شده است.

ما به‌عنوان یک شهروند به خاطر اینکه خداوند به این حیوانات جان داده و از طرف دیگر حیوانات مثل انسان‌ها درد و رنج را حس می‌کنند، می‌توانیم با کمک کردن به آن‌ها برایشان آزادی ایجاد کنیم. تا تشنه نمانند، گرسنه نمانند و رنج نبینند که این حداقل آزادی است که می‌توان به حیوانات شهری عطا کرد که همه این‌ها با تصویب قانون حمایت از حیوانات و فرهنگ‌سازی تسهیل می‌شود.

دکمه بازگشت به بالا