دروغ شیرینی بنام قانون کارما
قانونی موسوم به کارما است که ضمن انکار جهان آخرت،باور به اجرای کامل عدالت در دنیا،آنهم بدون هیچ مطالبه گری و تلاش و پیگیری و مبارزه ای دارد.حتماً در دنیای مجازی،اشخاصی را میبینید که سردر حسابهای شبکههای اجتماعیشان مطالبی را در تایید و تصدیق قانون کارما نوشته اند.. همانهایی که هرچند وقت یکبار درمورد کسی که حقّشان را خورده مینویسند و میگویند مطمئناند که کارما روزی همهی اینها را به خود طرف بر میگرداند.
همانهایی که گهگاه درمورد آدمی که قبلاً آزارشان داده مینویسند و میگویند که الان دچار فلان بدبختی شده است و آنرا دلیلی بر وجود کارما میدانند. اشخاص ضعیفی که هنگام سکوتشان در برابر یک ظالم میگفتند:«واگذارش کردم به خدا»، در عصر کنونی حالا ناتوانیشان را به جای خدا، به عدالت کیهانی پاس میدهند.
باید یک بار برای همیشه پروندهی کارما را بست و آن را هم در ردیف خرافاتی که تاریخ مصرفشان گذشته است قرار داد
کارما اصلاً چیست؟
اوّل از همه ببینیم که کارما چی است. کارما هم یک مفهوم شرقی و مربوط به ادیان هندی و بودایی است..
این شما و این تعریف ویکیپدیای فارسی که اتّفاقاً در این مورد خیلی خوب و روشن است:
کارما یا کرمه یا کرمن به معنی زیستکار یا عملکرد فرد در زندگی است. این عملکردها ذاتاً و به طور خودکار نتایجی (انتقام کیهانی/الهی) را در این زندگی و زندگی بعد به دنبال دارند. بدین معنی که «هر چه بکاری همان را درو خواهی کرد».
در ادیانی که به تولد ادواری باور دارند، مانند هندوئیسم، بودیسم، و جینیسم، نتایج کارما به زندگیهای بعدی نیز کشیده میشود و در دورههای بعدی زندگی نیز به ظهور میرسد. بر این اساس، هر فرد، از طریق اعمالی که انجام میدهد باعث و بانی رنج و شادیها در زندگی (های) خود است.
وقتی که در زندگی روزمره از یک نفر در مورد کارما میشنوید، عموماً منظورش همان اثر کارها است. نه خود عمل.
چرا کارما وجود ندارد؟
خب همانطوری که دیدم کارما برپایهی ایمان به وجود شکلی از عدالت در زندگی ما انسانها در دنیا است. چیزی که به وضوح اشتباه است، امّا ما خیلی اوقات از قبول اشتباه بودن آن واهمه دارند.
زندگی هرگز عادلانه نبوده. تاریخ پر است از ظالمانی که خون دیگران را در شیشه کردند و آخر سر بدون اجرای عدالت فوت کرده اند..تعداد گرسنگان و آوارگان جنگ در تمام دنیا میلیونی می باشد و اگر قانون کارما وجود داشت بایستی در سطح شخصی و جمعی،هرروز شاهد تلافی و انتقام و دادخواهی مظلومان از ظالمین عالم بودیم که نیستیم
چرا بعضی از مردم دوستدارند که کارما را باور کنند؟
امّا چه اتّفاقی میافتد که این همه آدم به چیزی که آشکارا غیر واقعی است ایمان پیدا میکنند؟ چرا آدمها این همه تلاش میکنند تا با ذکر هرروزهی کارما خودشان را گولبزنند؟به نظر نگارنده برای این اتّفاق ۲ دلیل اصلی وجود دارد:
دلیل اول:
من ضعیفتر از آن هستم که حقم را بگیرم، امّا نمیخواهم این را بپذیرم
اوّلین دلیل ضعیفبودن آدمهایی است که به کارما باور دارند. آدمهایی که آنقدر ضعیف اند که نمیتوانند حقشان را بگیرند. آدمهایی که حتّی ضعیفتر از آنی اند که بتوانند ضعفشان را بپذیرند. به همین خاطر مجبور میشوند که برای خودشان راه حلّی بتراشند.
چه راه حلّی بهتر از کارما؟ شما لازم نیست کاری بکنی. یک گوشه مینشینی و هرچقدر هم که توی سرت زدند با تکرار کلمهی کارما خودت را آرام میکنی.
حالا اگر بطور تصادفی اتفاقی افتاد و بلایی هم سر آن آدم ظالم آمد، میتوانی با خوشحالی به همه بگویی: دیدید؟ چون به من ظلم کرده بود حالا این بلا سرش آمد.
این کار خودش باعث میشود که احساس قدرت بکنید. چون به صورت غیر مستقیم خودتان را عامل آن ضربه به آن فرد میدانید و از این همه «قدرت» لذت هم میکنید.
دلیل دوم:خودباختگی فرهنگی
دلیل دیگر این است که خیلیها به دلایل متعدّدی دیگر نمیخواهند عقاید قبلی را حفظ کنند. دیگر دیندار بودن کلاس لازم را ندارد. از طرفی حالا که اعتقادات قبلی را میخواهند دور بریزند، نیاز به چیزی دارند که جای آنها را پر کند.
این افراد آدمهایی نیستند که از روی استدلال دین خود را کنار گذاشته باشند، آدمهایی اند که دوستدارند با حدّاقل تفکّر و تکلیف، هرکاری که دلشان میخواهد را بکنند. البته کاری که نیاز به جرأت و تفکر و جسارت و تلاش نداشته باشد و راحت و آسان باشد..حالا چه چیزی بهتر از کارما؟ هم چهرهی باکلاسی دارد، هم هیچ مسئولیّت و تلاشی را به آدم تحمیل نمیکند و هم بدون زحمت و دردسر است.
اگر کارما باعث میشود آدمها کار خوب کنند، چرا باید آن را از بین ببریم؟
یک سؤالی که ممکن است برای خیلیها پیش بیاید این است که اگر یک خرافه باعث میشود که آدمها کارهای خوبی کنند، چرا باید برای از بین بردن آن خرافه تلاش کنیم. نگهداشتن چیزی که باعث میشود آدمها کار بد کمتری کنند خودش خوب نیست؟
این سؤال نه تنها درمورد کارما، که در مورد خیلی چیزهای دیگر هم میتواند مطرح بشود.
مسئلهی مهم این است که وقتی که شما بنیان اخلاقیاتتان را بر پایهی دروغ بگذارید، دیر یا زود تمام اخلاقیاتی که برپایهی این دروغ ساخته شده است فرو میریزد.
کافی است برای آن آدمی که به خاطر باور به کارما کارهای خوب میکرده یک اتّفاق بد بیفتد. حالا نه تنها باورش را به کارما از دست میدهد، بلکه دیگر دلیلی هم برای خوب بود نمیبیند.در صورتی که مکتب و مسلک اخلاقی زمانی ماندگار است که بر پایه خرد و عقلانیت و تجربه بشری باشد و با یک اتفاق ساده به لزه نیفتد
به علاوه، اگر ما در مقابل گسترش این دروغ سکوت کنیم، عملاً داریم دروغگویی را هم تأیید میکنیم. و این تأیید خودش منجر به گسترش دروغ و خرافات میشود که خود ضد ارزش است..در پایان یادآور میشود که تنها راه مبارزه با ظلم و بی عدالتی،مبارزه و اصلاح و تغییر شرایط بیرونی با تلاش و برنامه ریزی است و تمام کشورهای پیشرفته جهان نیز همین راه را رفته اند و مثل ما دنبال راه میانبر و خرافی و بدون زحمت نبوده اند