مرگ دردناک معلم جوان در میان شعله‌های آتش

او که همراه با خانواده اش در خانه ای کوچک در روستایِ سررود ساکن شده بودند، علاوه بر تحصیل در دانشگاه فرهنگیان خراسان رضوی، زندگی اش را ذوب در آموختنِ مشق و هندسه به بچه هایِ آبادی کرده بود و روزگارشان همراه با مادر و مادربزرگ به خوبی و خرمی پیش می رفت تا اینکه در یکی از سحرگاه های پاییزی وقوع #حادثه ای تلخ محمد را در دو راهی #مرگ و زندگی قرار داد و در نهایت او پروازِ بی بازگشت را برگزید.

مادرِ محمد بی خبر از آنچه تقدیر برایش رقم زده پس از قرائت نماز صبح برای روشن کردن کتری روانه آشپزخانه می شود و از آنجا که نشتی گاز رخ داده بوده، انفجاری مهیب رقم می خورد و چارچوب خانه و #روستا را می لرزاند و لحظاتی بعد مادر و مادربزرگ در لابه لای شعله های آتش گرفتار می مانند و اهریمنِ مرگ دور تا دور آنها را احاطه می نماید؛ پیش از رسیدن اهالی اما معلمِ جوان سراسیمه وارد دود و غبار می شود و جسم نیمه جان مادربزرگ سالخورده اش را بیرون می کشد.

آشپزخانه بسیار کوچک و زبانه های شعله همچون تازیانه های جهنمی، جثهِ محمد نحیف و توانش اندک، به سرفه اُفتاده و چشمانش به سوزش افتاده اند، لحظه ای تردید نمی کند و بار دیگر به دامنِ سرخ آتش باز می گردد، لحظاتی بعد مادرش را که آثار سوختگی و جراحت در بدنش مشاهده می شد، به #آغوش کشید و از لابه لای دود و مه بیرون آورد.

شاهد حادثه می گوید: آتش و دود همه جای خانه را پُر کرده بود. هنوز نیروهای آتش‌نشانی به روستا نرسیده بودند و از طرفی به‌ دلیل سقف چوبی خانه، شعله‌های آتش هر لحظه بیشتر می‌شد. ما یکی – دو بار سایه محمد را دیدیم که از کنار پنجره رد شد. انگار دود و آتش اجازه نمی‌داد که راه خروج را پیدا کند. تصمیم گرفتیم برای کمک به او وارد خانه شویم و برای همین تلاش کردیم با هر چیزی که دم دستمان بود آتشی که در ورودی را دربرگرفته بود خاموش کنیم تا وارد شویم اما وقتی وارد آنجا شدیم، محمد را دیدیم که گوشه‌ای افتاده بود و نفس نمی‌کشید. او دچار دودگرفتگی و سوختگی شده و به‌ نظر می‌رسید که جانش را از دست داده بود.

با این حال فداکاری معلم جوان باعث شد که مادر و مادربزرگش از مرگ حتمی نجات پیدا کرده و با جراحات و سوختگی سطحی به بیمارستان منتقل شوند اما متأسفانه معلم فداکار در این حادثه جانش را از دست داد؛ روحش شاد، یادش گرامی باد.