• برابر با : 16 - شوال - 1445
  • برابر با : Wednesday - 24 April - 2024
3
بررسی دست اندازی ودخالت انسان درحیات وحش:

حذف پارادایم انسان‌محور از مطالعات حیات‌وحش و تنوع زیستی

  • کد خبر : 10145
  • 17 اسفند 1401 - 0:41
حذف پارادایم انسان‌محور از مطالعات حیات‌وحش و تنوع زیستی
امروزه حیات‌وحش، بخشی از گفتمان زیست‌محیطی است؛ مفهوم مشخص و واحدی ندارد و در همه‌جا ظهور و بروز یافته است. از زیست‌گاه‌های طبیعی در سراسر کره‌ی زمین گرفته تا شهرهای امروزی (جنگل بتن!) و حاشیه‌ی شهرها.

پرسش کلیدی در این نوشتار این است که «آیا دست‌اندازی و دخالت انسان در حیات‌وحش، از نظر اخلاقی موجه است؟» و «اگر پاسخ مثبت است، این مرز چه‌گونه تعیین می‌شود؟». هم‌چنین «تنوع زیستی در حیات‌وحش چیست؟» و «چه‌گونه با شناخت تنوع زیستی می‌توان به درکی عمیق‌تر از حیات‌وحش و روابط بین آن [و جای‌گاه و نقش انسان در آن] رسید؟».
برای پاسخ‌دادن به این سوالات ابتدا باید تعاریف «حیات‌وحش»، «وحشی»، «طبیعی» و «مصنوعی» را بررسی کرد.
طبق تعریف علوم مهندسی منابع طبیعی، محیط‌زیست و جنگل، «حیات‌وحش» (wildlife)، به همه‌ی موجودات گیاهی و جانوری که در محیط طبیعی – بدون مداخله‌ی انسان – زندگی می‌کنند، گفته می‌شود. درواقع حیات‌وحش به کلیه‌ی جان‌داران ازقبیل پستان‌داران، پرندگان، خزندگان و دوزیستان گفته می‌شود که به‌صورت وحشی و طبیعی بدون دخالت یا کمک انسان برروی کره‌ی زمین زندگی می‌کنند و آب و خوراک خود را خود تامین می‌کنند.
طبق تعریفی که در دانش‌نامه‌ی استنفورد از واژه‌ی «طبیعی» شده، این واژه اغلب مخالف واژه‌ی مصنوعی به‌کار برده می‌شود. هم‌چنین از طبیعی و وحشی به‌عنوانِ «آن‌چه که انسانی نشده است» و یا «تا حد زیادی تحت کنترل انسان نیست» تعبیر می‌شود. درمورد حقِ مداخله‌ی انسان در طبیعت (هم‌چنین مرز و میزان این حق در طبیعت)، بسته به نوع دیدگاهی که نسبت به «زمین» داریم، روی‌کردی متفاوت را اتخاذ می‌کنیم. به‌طور کل درخصوص رویارویی و مواجهه‌ی انسان با طبیعتِ پیرامون و عناصرِ تشکیل‌دهنده‌ی آن، دو روی‌کرد طبیعت‌محور و انسان‌محور وجود دارد. در دیدگاه اول بر پیوند انسان و طبیعت و هم‌چنین برابری زیست‌محور انسان و دیگر گونه‌های زیستی؛ و در دیدگاه دوم به وجوه تمایز انسان و دیگر گونه‌های زیستی تاکید می‌شود. درواقع در روی‌کرد انسان‌محور یا اشرف مخلوقاتی به هستی، سود و زیان و منافع انسان در محوریت تصمیمات قرار می‌گیرد؛ اما در روی‌کرد طبیعت‌محور، انسان به‌مثابه یک گونه و عضوی از طبیعت به‌شمار می‌آید و سود و زیان در این جهان‌بینی تا حدود زیادی با محوریت طبیعت و قوانین حاکم بر آن درنظر گرفته می‌شود. قطعن با این تعریف، در دیدگاه اول دخالت‌های گسترده در طبیعت مجاز نیست و باید به حداقل محدود شود؛ اما در نگاه دوم طبیعت و زیستاران ساکن در آن تنها درجهت کشتن، خوردن، پوشیدن، تفریح، تزیین و درنهایت بهره‌کشی انسان درنظر گرفته می‌شود و دست‌اندازی در آن مجاز است. هم‌چنین ذیل این تعریف، برخی از نظریه‌پردازان این حوزه دخالت انسان را در طبیعت مجاز می‌دانند؛ برای نمونه ویلیامز (۱۹۹۲) معتقد است که ما مجازیم برای حفاظت، از قدرت فناوری استفاده کنیم. بر این اساس دخالت‌های انسانی برای حفظ حیات‌وحش موجه است و مدیریت را برای حفظ محیط‌زیست (حتا با اسارت)، موجه می‌داند (استنفورد).
نکته‌ی مهم این‌جاست که رسیدن به این بینش که «حیات‌وحش چیست»، و یا «چه‌گونه می‌تواند باشد؟» و «فهمِ این‌که دخالت‌های گسترده‌ی انسان در حوزه‌ی گیاهان و حیوانات چه‌گونه به کاهش تنوع زیستی می‌انجامد»، این امکان را به ما می‌دهد که به درکی ژرف‌تر و گسترده‌تر از مفهوم آفرینش برسیم و به‌تر به جای‌گاه خود در هستی واقف شویم. برای این‌که بدانیم تنوع زیستی چیست ابتدا باید سه خصیصه‌ی درهم‌تنیده‌ی آن را بشناسیم:

  1. Ecosystem diversity
  2. Species diversity
  3. Genetic diversity
    هر سیستم کوچک، متشکل از گونه‌های خاصی‌ست که به حلقه و سیستم بعدی وصل می‌شوند و یک موج بزرگ‌تر گونه‌ی زیستی به‌وجود می‌آورند که با تنوع ژنتیکی گونه‌های درون آن تقویت می‌شود و موجب پایداری و تطبیق‌پذیری در مقابل تغییرات می‌شود. گونه‌هایی که به‌دلیل ایزوله‌شدن یا کاهش جمعیت دچار کاهش تنوع ژنتیکی می‌شوند به تغییرات بسیار حساس و آسیب‌پذیر می‌شوند که ازجمله‌ی این تغییرات: تغییرات اقلیمی، تکه‌تکه‌شدن زیست‌گاه و بیماری‌هاست. در بعضی از اکوسیستم‌ها حتا ازبین‌رفتن یک گونه می‌تواند تمام سیستم را به‌خطر بیاندازد. به‌عنوان مثال صخره‌های مرجانی در دریاها بستر زادآوری هزاران نرم‌تن و ماهی هستند. هم‌چنین یک رابطه‌ی هم‌زیستی با قارچ‌ها و باکتری‌ها دارند؛ یعنی گونه‌یی که دیگر گونه‌ها برای زیست نیازمند آن هستند. به این گونه‌ها «گونه‌های سنگ سرطاق» می‌گویند؛ یعنی فروپاشی آن‌ها به‌معنای فروپاشی بخش عظیمی از اکوسیستم و تنوع زیستی‌ست. انسان تا امروز حدود ۱،۶۰۰،۰۰۰ گونه‌ی حیوانی خشکی‌زی و آبزی را شناسایی کرده، اما ممکن است ۸ میلیون گونه‌ی ناشناخته وجود داشته باشد.

متاسفانه وقتی به حیات‌وحش فکر می‌کنیم، فقط شیر و ببر و پلنگ و خرس به ذهن متبادر می‌شود؛ در حالی‌که گونه‌های بسیار ارزش‌مند و کوچکی مثل حشرات و گیاهان ضامن‌ بقای گونه‌ها هستند.
تنوع زیستی همان «امنیت غذایی» برای همه‌ی زیستاران است. «زمین» توسط تعدادی از گونه‌ها مثل حشرات، زنبورها، حیوانات علف‌خوار، جوندگان و پرندگان برای تولید مواد غذایی موردنیاز همه‌ی زیست‌مندان بارور می‌شود، اما با دخالت‌های گسترده‌ی انسانی نظیر تخریب زیست‌گاه برای کشاورزی، دام‌پروری، قطع درختان، معدن‌کاوی، ایجاد صنایع، بهره‌گیری از سموم و آفت‌کش‌ها، شکار حیوانات (که بیش از ۳۰۰ گونه پستان‌دار را در معرض خطر انقراض قرار داده)، تنوع زیستی در حیات‌وحش تهدید شده است، به طوری‌که درطی ۵۰ سال گذشته ۶۰٪ جمعیت حیات‌وحش جهان و در قرن گذشته ۹۰٪ این جمعیت دچار کاهش شده است که در تمام موارد انسان‌ها بزرگ‌ترین عامل این تهدید بودند. جمعیت انسان ها در ۵۰ سال گذشته ۳ برابر شده و حدود ۴۰٪ مساحت قابل سکونت زمین تبدیل به زمین‌های کشاورزی شده که ۷۷٪ آن برای تغذیه‌ی دام اختصاص پیدا کرده است. باید دقت کرد که کاهش تنوع زیستی با یک یا چند گونه شروع می‌شود و به‌تدریج شدت می‌گیرد. اما یک مثال واضح به ما نشان می‌دهد که تنوع زیستی تا چه اندازه در حفظ جان ما اهمیت ویژه دارد.
نهنگ‌ها در اقیانوس‌ها بیش از ۵۰٪ اکسیژن موردنیاز این کره‌ی خاکی را تامین می‌کنند؛ این کار را با کمک به حفظ زیست فیتوپلانگتون‌ها و آوردن غذا و مواد معدنی به سطح آب برای آن‌ها از اعماق آفوتیک اقیانوس‌ها که نور به آن نفوذ نمی‌کند، انجام می‌دهند. یا وال‌ می‌تواند ۱۶،۰۰۰ کیلومتر سیگنال صوتی بفرستد و بشنود (تصور کنید که محیط خط استوا ۴۰،۰۰۰ کیلومتر است)؛ اما درمقابل ما هیچ اطلاعی از وضعیت اسف‌ناک نهنگ‌ها، وال‌ها، شکار، قتل‌عام پی‌درپی و کاهش شدید جمعیت آن‌ها و درخطر انقراض قرارگرفتن برخی از آن‌ها نداریم؛ در حالی‌که دانش تنوع زیستی به ما می‌گوید همان‌طور که نهنگ‌ها حیات زمین را تضمین می‌کنند، ما هم می‌بایست حیات آن‌ها را تضمین کنیم یا دست‌کم تهدیدکردن و ازبین‌بردن آن‌ها را لااقل برای ادامه‌ی حیات خودمان متوقف کنیم.
حال باید به این پرسش پاسخ داد که این معضلات از کجا ناشی می‌شود؟
گرفتاری‌های زیست‌محیطی امروز ما، نشان‌دهنده‌‌ی خطایی جدی در ارتباط با طبیعت است. بسیاری از اندیش‌مندان بر این باورند که این خطا چیزی نیست جز «بیگانگی با طبیعت» که پیشینه‌ی این نظریه به زمان «ژان ژاک روسو» برمی‌گردد. ایده‌ی بیگانگی با طبیعت در دیدگاه‌های رادیکال‌تر در فلسفه‌ی محیط‌زیست به چشم می‌آید. دیدگاه‌هایی چون «بوم‌شناسی ژرف» (دیپ‌اکولوژی) و «بوم‌محوری» (اکوسنتریسم) که مشکلات زیست‌محیطی را به مسایل گسترده‌تر اجتماعی و سیاسی مرتبط می‌کند. در روی‌کرد انسان‌محور مبنای حفاظت از طبیعت و تنوع زیستی، تنها سودمندبودن آن است. درواقع گونه‌های غیرانسانی، خدمات اکوسیستمی به حساب می‌آیند! عبارت «منابع طبیعی» هم تقریبن بر مبنای همین نگرش است. حتا سازمان‌های بین‌المللی قدرت‌مندی مانند سازمان ملل و بانک جهانی، گونه‌های غیرانسانی را به‌عنوان «خدمات اکوسیستمی» یا «منابع طبیعی» معرفی می‌کنند. اما در روی‌کردهای طبیعت‌محور، اساس حفاظت بر پایه‌ی سود یا منافع اقتصادی نیست.
در این نوشتار، دیدگاه‌های دیپ‌اکولوژی و اکوسنتریسم به‌عنوان جای‌گزین‌هایی برای پارادایم انسان‌محور کنونی پیش‌نهاد می‌شوند و درواقع تمرکز را بر حداقل دخالت می‌گذارند و جای‌گاه و نقش انسان را از مالک و فاتحِ سرزمین-جامعه به عضوی ساده در این جامعه و شهروندِ آن به‌رسمیت می‌شناسند. با این اوصاف، اخلاق سرزمین دلالت دارد بر احترام به اعضای این جامعه و هم‌چنین احترام به خودِ این جامعه به‌عنوان یک کل.
یادمان باشد که اگر دست از سرِ زمین برداریم، برای حفاظت از خودش فرمول‌هایی آن‌چنان درخشان دارد که ما انسان‌ها تابه‌امروز حتا به درک بخشی کوچک از آن نیز نایل نشده‌ایم!

محبوبه قلی‌پور
ایمان بهلولی

لینک کوتاه : https://koohesarfaraz.ir/?p=10145

برچسب ها